عنایت حضرت ابوالفضل علیه السلام به فرمانده روس

عالم ربانى مرحوم حاج ملا محمود زنجانى مشهور به حاج ملا آقا جان فرمود: پس از جنگ جهانى اول، براى زیارت ائمه عراق پیاده مسافرت مى‏نمودم، در شهر خانقین براى خواندن نماز به مسجد رفتم. در آنجا مرد بسیار سفید پوست و فربهى را دیدم که به طریق شیعه نماز مى ‏خواند، تعجب کردم که او اهالى شمال روسیه است. صبر کردم تا از نمازش فارغ شود. آنگاه نزدش رفتم و سلام کردم و از لهجه ‏اش دانستم که روسى است. از محل تولد و اسلامش پرسیدم. او گفت: من اهل لنینگراد هستم که در جنگ جهانى اول فرمانده هزار سرباز روسى بودم و مأموریت گرفتن کربلا را داشتم. درخارج شهر کربلا اردو زده و انتظار دستور حمله به شهر راداشتم که ناگهان شبى در عالم خواب شخصى بزرگوار را دیدم که به زبان روسى با من تکلّم نمود و فرمود: دولت روس در این جبهه شکست مى ‏خورد و فردا همین خبر منتشر مى ‏شود و همه سربازان روسى که در عراق مى ‏باشند به دست اعراب کشته مى ‏شوند. حیف است تو کشته شوى، بیا مسلمان شو تا ترا نجات دهم. گفتم: شما کیستید که مانند شما را در اخلاق و زیبایى و شجاعت ندیده ‏ام؟ فرمود: من ابوالفضل العبّاس هستم که مسلمان‏ها به من قسم مى ‏خورند. من مجذوب بیاناتش گردیدم و به تلقین او اسلام آوردم. آنگاه فرمود: از میان اردو بیرون برو!گفتم: به کجا بروم؟فرمود: نزدیکى خیمه تو اسبى است، سوارش شو، تو را به شهر پدرم (على علیه ‏السلام ) نزد وکیل ما سیّد ابوالحسن اصفهانى مى ‏برد. گفتم: مرا ده نفر سرباز مراقب هستند. فرمود: آن‏ها مست هستند و رفتن تو را احساس نمى ‏کنند. پس از خواب برخاستم و خیمه خود را منوّر و معطّر یافتم. به عجله لباس پوشیدم و بیرون آمدم، دیدم سربازان مراقب من همگى مست افتاده ‏اند، و اسبى آماده مى ‏باشد. سوار اسب شدم و با شتاب آن اسب حرکت کرد و پس از چند ساعت به شهرى وارد و از کوچه ‏ها گذشت و درب خانه ‏اى ایستاد. متحیّر بودم، که ناگهان دیدم درب منزلى باز شد و سیّد نورانى و پیرى با شیخى بیرون آمد که با زبان روسى مرا با تعارف به درون بردند. به شیخ گفتم: آقا کیست؟ گفت: همان کسى است که حضرت عباس علیه ‏السلام سفارش تو را به او نمود. پس به دست آقا (سید ابوالحسن اصفهانى مرجع تقلید) اسلام آوردم؛ و به دستور او آن شیخ احکام اسلام را مأمور شد به من تعلیم دهد. روز بعد خبر شکست دولت روس به گوش عرب‏ها رسید. تمام سربازان روسى به دست عرب‏ها نابود شدند؛ و جز من کسى جان به سلامت نبرد (ملا آقا جان گوید: ) گفتم: اینجا شهر موصل چه مى ‏کنى؟ گفت: هواى‏ نجف‏ گرم‏است. آیت ‏اللّه ‏اصفهانى ‏تابستان‏ها مرا اینجا مى ‏فرستد که هوایش نسبتا خنک است؛ و خرج مرا هم مى ‏دهد.

منبع:

http://golestanekeshmiri.ir

پاسخ جعفریان به نسبتهای سخیف به شیعیان توسط ازغدی

چند روزی است که ویدئویی از سخنرانی چند ماه قبل رحیم پور ازغدی که در جمع طلاب مشهد در شبکه‌های اجتماعی می‌چرخد که در آن به نقل از شهید مطهری شیعیان را قالتاق‌ترین مردم، توصیف می‌کند. پاسخ رسول جعفریان به این برداشت ازغدی خواندنی است.
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز»،  چندی قبل یک سخنرانی از آقای رحیم پور ازغدی منتشر شد که ضمن آن مطلب بسیار مهمی را به آقای مطهری نسبت داده بود.

متن کامل یادداشت جعفریان بدین شرح است:

ازغدی در این جلسه گفته است:

«آقای مطهری می گوید: شیعه مردم شیعه جزو قالتاق ترین مردم دنیا هستند. اینها تعابیر آقای مطهری است. می‌گوید:‌مردم ما، مردم شیعه جزو قالتاق‌ترین مردم دنیا هستند که ما تا حال دیده‌ایم. یعنی دروغ می‌گویند. ربا می‌خورند.گران می‌فروشند. کلاه هم رو بر می‌دارند. اهل نماز و روزه و خمس و زکات و اینا،  افسردگی و کسالت نفس و اینا، در عین حال مدعی‌ترین مردم. این جمله را غیر از مطهری جرأت ندارد [بگوید]. می‌گوید: یکی از قالتاق‌ترین، مدعی‌ترین مردمند، که فکر می‌کنند از همین الان کنار انبیاء‌ از همین الان در بهشت‌اند و درباره بقیه اظهار نظر می کنند. می گوید: این یکی از بیماری‌های مردم شیعه است و منشأش منبرهای ماست. ما یک دین و تشیع دیگری را به مردم آموزش می‌دیم. می‌گوید: این یک وسوسه شیطانی است، ما اینها را از خدا دور کردیم. از فرمان خدا. بهشون یاد دادیم لازم نیست به اوامر خدا عمل کنید. اسمت که شیعه است کافی است. کاری کردیم، جوری دین رو معرفی کردیم که مردم به این دلخوش کردند که ناممان بین دوستان علی بن ابی طالب است....»

توضیح کلی:

آقای مطهری دو جا بحث از قالتاق‌بودن را مطرح کرده که عبارات یاد شده بالا که دنباله حرف و سخن آقای مطهری است، در آنجا نیامده و آن قسمت در عدل‌الهی آمده است (مجموعه آثار  1/ 338). بنابرین نخستین مشکل، وصل‌کردن اینها به همدیگر است که در متن آقای مطهری نیست.

اما در دو موردی که آقای مطهری بحث قالتاق بودن را مطرح کرده، یک مورد مفصل آن درباره کسانی است که فکر می‌کنند ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه) تنها برای شیعیان است. و دیگری به طور کلی در باره تربیت شیعیان است که نباید چهار تا قالتاق شیعه فکر کنند که بهترین هستند با این عبارت « می‌گوییم فقط ما مورد عنایت خدا هستیم و براى ما همان انتساب نام ائمه کافى است، چیز دیگر نمى‏‌خواهیم. خدا هم بهشت را آماده کرده براى ما چهارتا قالتاق‏! بعد می‌گوییم پس چرا ما مسلمان‌ها اینقدر بدبخت و بیچاره‌‏ایم؟ »

هر دو عبارت، به هیچ روی، آن جمله کلی آقای ازغدی را ندارد که شیعیان جزو قالتاق‌ترین مردم دنیا هستند. آدمی به خدا پناه می برد که آقای مطهری چنین نسبتی را به کل شیعه بدهد آن هم آنها را نه قالتاق که قالتاق‌ترین مردم دنیا بداند.

حالا هر دو مورد را نگاه کنید و خود قضاوت کنید که چطور چنین نسبت ناروایی به آقای مطهری داده شده و در حضور تعدادی طلبه، کسی چنین اتهامی را به شهید مطهری زده و جامعه شیعه را چنین متهم کرده و بعد هم سایت‌های ضد شیعه از آن به عنوان شاهد کلام علیه شیعه استفاده کرده‌اند.

عین عبارات شهید مطهری:

1. مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى ج‏26 - 293

«شخصى آمد خدمت امیرالمؤمنین على علیه السلام؛ یک لبخندى زد، عرض کرد: "یا امیرَالمؤمنین! انّى احِبُّکَ " : من تو را دوست دارم. فرمود: وَلکِنّى ابْغِضُکَ‏ اما من تو را دشمن دارم. (نفرمود دروغ می‌گویى، چون راست می‌گفت، دوست هم داشت.)

گفت: چرا؟ حضرت فرمودند: «براى فلان کارت. فلان‌‏کس احتیاج داشت به تعلیم قرآن و بر تو واجب بود که آن را به او یاد بدهى، از او پول گرفتى».

بنابراین هیچ منافاتى نیست که ما على(علیه السلام) را دوست داشته باشیم اما عمل ما طورى باشد که على ما را دشمن داشته باشد. امام صادق علیه‌السلام فرمود: "کونوا لَنا زَیْناً وَ لا تَکونوا عَلَیْنا شَیْناً" ؛ شما شیعیان اسباب افتخار ما ائمه باشید، زیور ما باشید، مایه ننگ و عار و خجلت و شرمندگى ما نباشید؛ یعنى طورى باشید که در میان سایر مسلمانان نمونه‏‌هایى از تقوا و پاکى و درستى باشید. فرمود: طورى باشید که وقتى مردم شما را می‌بینند بگویند رَحِمَ اللَّهُ جَعْفَراً ؛ خدا بیامرزد امام جعفر صادق علیه‌السلام را. چه شیعیان خوبى درست کرده. وَ لاتَکونوا عَلَیْنا شَیْناً مایه ننگ و عار ما نباشید. شما وقتى که اخلاقتان، بازارتان، روحیه و کردارتان برخلاف اسلام است، اسباب خجلت و شرمندگى و سرافکندگى ما خواهید بود.

دیگر از این بهتر [می‌توان گفت؟!] آن، بیان قرآن؛ آن، سخنان پیغمبر(صلی الله علیه واله) که قبلًا برایتان عرض کردم، این هم سخنان امام جعفر صادق علیه السلام. از این بالاتر چه می‌شود گفت؟! ولى مگر ممکن است ما از خر شیطان پایین بیاییم؟! می‌گوییم فقط ما مورد عنایت خدا هستیم و براى ما همان انتساب نام ائمه کافى است، چیز دیگر نمی‌خواهیم. خدا هم بهشت را آماده کرده براى ما چهارتا قالتاق‏! بعد می‌گوییم پس چرا ما مسلمانها اینقدر بدبخت و بیچاره‏‌ایم؟ جوابش را قرآن داده. ملتى که افسرش برود در اسرائیل تربیت ببیند و بعد برود در اوگاندا کودتا راه بیندازد آیا انتظار دارید روى سعادت ببیند؟! ذلِکَ‏ بِانَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً انْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ. همه اینها ریشه‏‌هایى دارد. ریشه‏‌هایى از فساد در میان ما مسلمین وجود دارد، اینها شاخه‏‌هایى است که از آن ریشه‏‌ها بیرون آمده. حالا کِى ما بیدار شویم، کِى متوجه بشویم، کى توبه کنیم به درگاه الهى و خودمان را اصلاح کنیم، و کى خودمان را تطبیق کنیم با آیات قرآن، نمی‌‏دانم. شاید همین مقدار توجهات و تنبهاتى که پیدا کرده‏‌ایم طلیعه‌‏اى است براى اینکه ان‏شاءاللَّه تعالى خودمان را اصلاح کنیم و مسلمان واقعى باشیم».

2. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 25 ص  499 ـ 500:

این فکر که هر صد سال یک مجدّد باید ظهور کند، زمینه را مساعد کرد براى قبول یک فکر دیگر که گفته شد هر هزار سال یک نفر ظهور خواهد کرد، و مستمسک واقع شده است براى فرقه‏‌هاى گمراه. آن مرد شاعر می‌گوید:

به هر الفی الف قدی برآید / الف قدم که الف آمدستم

این هم داستانى دارد که هزار سال یک بار یک نفر باید پیدا بشود، یک شخص در سر هزار سال باید پیدا بشود. این هم در فلسفه ایرانی‌هاى قدیم و هندیها باز ریشه‌‏اى دارد. در فلسفه ایرانى و هندى یک فکرى بوده براساس طبیعیات قدیم که اولا آن طبیعیات غلط بوده و تازه از آن طبیعیات هم استنتاج این فکر غلط است.

شیخ اشراق آن را در فلسفه اسلامى وارد کرد. حاجى سبزوارى در منظومه نقل می‌کند به صورت «قیل»

قیل نفوس الفلک الدوار / نقوشها واجبة التکرار

اصطلاحاً در فلسفه می‌گویند «دَوْر و کَوْر». گفتند در هر چند هزار سال یک بار همه چیز عالم تجدید و تکرار می‌شود، همه چیز نو می شود، منتها شبیهش؛ شبیه هر فردى یک فرد پیدا می‌شود، شبیه هر محیى و مصلحى یک محیى و مصلحى پیدا مى‏شود، شبیه همه حوادث از نو پیدا مى‏شود. ولى آنها گفتند در هر بیست و پنج هزار و دویست سال یک بار حوادث عالم تکرار مى‏شود، روى حساب اینکه گردش یک دور فلک ثوابت این‌قدر است. بعد این اندیشه افتاد به دست بعضى از خیالباف‌هاى اسلامى. آمدند با آیات قرآن آنها را تطبیق بکنند، گفتند قرآن می‌گوید: وَ انَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَالْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدّونَ. پس هر روز از روزهاى الهى هزار سال است و چون هر سال سیصد و شصت روز است، پس هر سال الهى هم مساوى است با سیصد و شصت هزار سال، پس یک دوره عالم سیصد و شصت هزار سال است.

عالم یک دوره سال خودش را در این مدت طى می‌کند، بعد نو مى‏شود. این هم یک اندیشه است.البته سخن مهملى است. اما از ضلالت، ضلالت برمی‌‏خیزد. اینها را می‌گویم چون اینها جزء سمومى است که در افکار ما رخنه کرده. باید اینها را طرد بکنیم. تا اینها را طرد نکنیم و از فکر خودمان بیرون نریزیم هیچ وقت فکر ما زنده نمی‌شود.

بعد یک عده گمراه‌‏کن و مُضِلّ هم آمدند آن آیه دیگر را که می‌‏فرماید: یُدَبِّرُ الْامْرَ مِنَ السَّماءِ الَى الْارْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ الَیْهِ فى یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ الْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدّونَ یعنى «فرمان را از آسمان به زمین نازل می‌کند، سپس به سوى او بالا می‌رود در روزى که مساوى است با هزار سال شما» این آیه را این طور معنى کردند که در هر هزار سال یک بار کار مردم به وسیله انبیا تجدید و تدبیر مى‏شود.

گفتند تدبیرکردن یعنى تجدید کردن به اینکه یک پیغمبرى مثلًا بیاید در روزى که مقدارش هم هزار سال است، پس هر هزار سال یک بار یک نفر خواهد آمد.بعد از این و در اثر این، چه گمراهى بزرگى در عالم تشیع پیدا شد! یک عده از مردم از دین جدا شدند به واسطه همین افکار مفت و مزخرف.

نه آقا! ما همچو چیزى نداریم که صد سال یا هزار سال یک بار یک نفر باید ظهور کند. فقط درباره یک نفر هست که آن هم در این سطح نیست، در سطح دیگرى است، جنبه جهانى دارد نه اینکه مخصوص به عالم شیعه باشد، و آن وجود مقدس حضرت حجت علیه السلام است. ایشان مربوط به همه عالَم‏ان است. آنهایى که شنیده‌‏اید در منبرها می‌‏گویند بیاید یک مشت شیعه را نجات دهد، یک مشت شیعه دروغ است. یک مشت شیعه که قالتاق‏ترین مردم دنیا هستند امام زمان علیه السلام حامى اینها نیست.

او مصلح کلّ عالم است. درباره او هم ما هیچ حق نداریم به اینکه وقت معین کنیم، حساب بکنیم چند سال دیگر، ده سال دیگر، از این حساب ابجدهایى که هر روز می‌کنند. یک دفعه می‌آیند آیه «انَّ الْارْضَ لِلَّهِ یورِثُها مَنْ یَشاءُ»

و یک وقت آیه «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ انَّ الْارْضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحونَ».

را حساب می‌کنند که مثلًا در فلان سال حضرت ظهور می‌کند. از اینها بترسید و تکذیب بکنید که: کَذِبَ الْوَقّاتونَ. هیچ کس هم در دنیا، نه ما و شما و نه هیچ مصلح دیگرى نمی‌تواند ادعا بکند که من می خواهم آن کار را انجام بدهم. او بالاتر از این است.

به قول یک نفر مرد دانشمند: یک وقت است که ما می‌خواهیم حیاط خودمان را روشن بکنیم و یک وقت منتظریم دنیا روشن شود. روشن شدن دنیا در اختیار بنده و شما نیست، حساب دیگرى دارد، خورشیدى باید طلوع بکند تا همه عالم روشن بشود. آنچه وظیفه ما و شماست این است که خانه خودمان را روشن بکنیم، خیابان خودمان را روشن بکنیم، شهر خودمان را روشن بکنیم، کلبه خودمان را روشن بکنیم؛ اما آن مطلب بیرون است از این حسابها.

بد فهمی از عبارت مرحوم مطهری

روشن است که آقای مطهری  با اشاره «به یک مشت شیعه که قالتاق ترین مردم دنیا هستند» اشاره اش به افراد منحرفی از شیعه است که با شرکت در یک مجلس روضه یا به خاطر تصور غلطی که از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) دارند، فکر می‌کنند همه گناهان آنها بخشیده می‌شود.

اما این که تصور شود ایشان گفته است که شیعه از جمله قالتاق ترین مردم دنیا هستند، یعنی یک جمله کلیه در باره همه شیعه، بسیار خطاست و روشن است که مقصود آقای مطهری نیست و نمی‌تواند باشد.در واقع، فارسی نفهمی ایشان(آقای رحیم پور ازغدی) سبب چنین برداشت غلطی شده تا آن طور واضح و با تأکید چنین نسبت زشتی را به شیعه بدهد که نه فقط راجع به شیعه راجع  به هیچ دین و مذهبی نمی‌شود با این کلیت چنین اظهار نظری را کرد.

نکته دیگر این است که اگر سخن آقای مطهری ایهامی هم دارد، به دلیل آن است که در سخنرانی ابراز شده و ایشان حق نداشته چنین برداشتی از سخن آقای مطهری بکند.به علاوه نسبت‌دادن تفصیلی به این که این انحراف از منبرهای علما نشأت گرفته، باز ایراد دیگر است. معلوم است که اینجا هم اشاره به برخی از منبرهاست، و تازه آقای مطهری با این تأکید و تفصیل هم این را نگفته است.

حاصل آن که بر اساس گفته آقای رحیم پور، شیعه جزو قالتاق ترین مردم دنیاست، تمام این انحراف هم از منبرهای علماست و بنابرین تصور بفرمایید چه چیزی برای شیعه می‌ماند.از همه جالب تر این که این در حضور عده ای روحانی گفته می شود که مطالب وی را یادداشت هم می کنند!!

منبع:  آنا

انتهای پیام/ ز.ح

مجلس عشق

مجلس ذکر مصیبات حسینی مجلس حب خداست 

 

 فی الحال چون امام حسین همه جا از محبت خدا گفته نوکر هم باید تبعیت از ولی کند "یاالله" شما در جلسات هیئت نباید کمرنگ تر از یا حسین(ع) و یا زهرا(ع) باشد چون این خانواده " ادلا علی الله " است الگوی ما خود سیدالشهدا(ع) است، خود ابالفضل العباس(ع) است، چه در اشک چه در ادب چه در نماز و چه قرآن و غیر آن...

شما دوستان عزیز بدانید که ارزش اشک شما به قرب معنوی آن است به پابند خداشدن است مراسم شما هم نباید ظاهری باشد نباید منظری باشد باید تربیتی باشد باید معرفتی باشد مجلس ذکر مصیبات حسینی مجلس حب خداست مجلس عشق است چون راه حسین راه قرب است راه میانبر اتصال به عالم معناست چون قاطبه اساتید عرفان و طریقت راه سلوک الی الله را دو طریق می دانند یک راه همان راه منزل به منزل است که از صد منزل تا هزار منزل گفته اند و راه دیگر راه حسین است که میانبر است و طریق عشق و معرفت است " ان سفینه الحسین اوسع و اسرع " حال سئوال این است که چه کنیم تا از طریق حسین و منویات و هدفهای والای او به مقصد حسین(ع) برسیم اینجاست که همت بلند لازم است و اسباب آن اشک است و عشق است و شوریدگی و دنباله روی ارباب:

همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند به جائی رسیده اند

مقصد حسین نیز مقصد کوچکی نیست خیلی بزرگ است اما کشتی حسین اسرع است ما به همراه اماممان می رویم تا به لقاالله برسیم از قفس نفس بیرون بیائیم از خودمان بیرون بزنیم تا به مصدر خلقت و منشأ آفرینش واصل شویم

بلاشک باب الحسین(ع) باب الله است حسین وسیله الی الله است هدف خود حضرت حق است سیدالشهدا خودش را وسیله الی الله معرفی کرده فلذا نباید وسیله خودش هدف قرار گیرد تمرکز ما نباید عزای حسین باشد باید خدای حسین باشد چون تمرکز حسین(ع) هم خدا بود و اگر چنین نبود تحمل اعظم مصائب ممکن نمی شد و اگر شیعه غافل از این نکات شود این ابتدای غلو است که حضرات معصومین غلات شیعه را مورد لعن قرار داده اند. فلذا در جلسات ذکر نام و یاد اهل بیت باوضو رفتن لازم می شود و اگر میتوانید، دائم الوضو بودن بهتر است چون " الوضوء نورٌ " وضو نور است و حرکت در هر راهی نیازمند نور است."

قصیده علویه مدح حضرت سید الموحدین مولانا الإمام أمیر المؤمنین (علیه أفضل صلوات المصلین )

قصیده علویه
مدح حضرت سید الموحدین

مولانا الإمام أمیر المؤمنین (علیه أفضل صلوات المصلین )

برگزیده از دیوان علامه کاشانی ( رحمه الله علیه )


على اى حقیقت حـق
 

تو چه مظهرىخدارا

کــه نـموده اى منور جلـوات انبیاء را

تــو ولـى کبـریائى تو وصىّ مصطفائى

تــو امـام ومقتدائى تو عظیم العظمائى

تــو ملیـک اقتدارى تو امیر کامکارى

تـو مدینـه وقـارى تـو بخلق پبیشوائى

تـو ذخیـره جهانـى تو مدار آسـمانى

قمـر تـمام بـدرى تو امیـن الامنائى

تـو زعیـم کـائناتى تـو شفیع سیئاتى

بـجمیع ما سوى الله تو ولـى ومقتدائى

تو مدارى تو مـدیرى بصف مصاف شیرى

تو هـژبرى ودلیـرى تـو خدیو ماسوائى

تو امیـر ملک وامکان تو روان جان قرآن

تو سپهر عِزّ ومـجدى یـم رحمت وعطائى

تو که کاشف الهمومى تو که دافع الغمومى

تو سفینــه نـجاتى دُرّ بـحر اصطفائى

تو همه صفا ونـورى تو کلیم کوه طورى

ز تو مـوقع مناجات نیایــدم صـدائى

تو امیـر مـمکناتى تــو دهنده براتى

ز جحیم ونار سوزان همه را ، دهى رهایى

تو به مرسلیـن معینـى بکلام حق مبینى

تــو أمیـر مؤمنینـى تو على مرتضائى

تــو دلیــل انبیـائى تو أمیـن أولیائى

بتـو اِنّمّاسـت أفسـر مه برج ارتضائى

بتـو مسنــد خلافـت بگرفت فّر وزینت

تــو مدینـه علـومى شه ملـک لافتائى

توئى آنکـه در معـارک بشدائـد ومهالک

سر سرکشـان فکنـدى بِحُسام جانگُزائى

ملکوت دولـت حــق همه در ید تو باشد

به اریکــه خلافــت بجلال چون در آئى

ز شکوه دولـت خـود همه کائنات حیران

چه کنـى ز سطوت خود جلوات کبـریائى

اگـرت خـداى دانـم تو بـخشم اندرآئى

وگـرت جـدا بدانـم سِپُـرم ره خطائى

چـه خـداى برگزیدت ز مشیمه قـداست

بتـو میکنـد مباهـات که تو فخر اصفیایى

مـه آسـمـان رفعـت ثـمر ریاض جنت

تـو ومسجـد وشهادت من وعشق وپارسائى

على اى نتیجــه دیـن ثـمر ریاض یاسین

تـو مُـرادِ هــل اَتائى گـل باغ طاوهائى

که بجز تو میدهـد شیر بــه قاتـل ستمگر

که بخور غذاى خود را تو کـه میهمان مائى

به جز از على که باشد گـه رزمگـاه وهیجا

دل خصم او بلــرزد ز شکــوه مرتضائى

بجز از على (علیه السلام) کـه باشد که سه روز روزه اَشرا

بکند به آب افطـار و رسـد بـه هـل اَتائى

بجز از على که کـرده به سه شب بـخلق ایثار

به سه کس غذا رساند نـخورد خودش غذائى

بجز از على که بخشد به نـماز خاتـم خـود

بـه فقیـر دردمندى بــه اسیـر بینــوائى

بجز از على کـه آید به خرابـه هـا نشینـد

به گـروه مستمندان نگـرد ز غـم زدائــى

بجز از على کـه آید بســراى بیـوه زنـها

به تنور ، نـان ببندد بــه دو چشم بربکـائى

به جز از على که آید بـه سـراغ دردمنــدان

کند از طریق رأفـت بــه گـلویشان دوایـى

که بجز على به معراج ز شـرف بسر نـهد تـاج

ره اوست خیر منهاج دل او دل خـــدائــى

برو اى فقیـر مضطر به سوى على (علیه السلام) بزن در

وبگیر هر چه خواهى کـه تـو در خـط خـدائى

بیقیـن بدان کـه مـولا خط أو خط خدایست

چو زدى تو چنگ خود را به على ، دهـد رهائى

ز عـذاب قبـر وبـرزخ وعـذاب نـار ودوزخ

بنمایـدد تـو را شـاد ورهى تــواز عنـائى

تو أیـا گـداى مـحتاج بگـذار بر سرت تاج

کـه ز یک چنیـن امامى تو نـموده اى گدائى

برهان تـو أیـن وآنـرا وبچسـب حبـل مولا

بیقیـن تـو رستگـارى به زمیـن وهـم سمائى

ملـکــا بـزرگـوارا ملکــوت اقتــدارا

تـو ولطـف بیحسابـت مـن وطبـع نـارسائى

تـو کجـا ونظمى از من بـمدیح چـون تو مولا

تـو ز من قبـول فـرما کـه منم تـو را فدائى

مـن ونظمکى مشـوش تو ولطف وجود وبخشش

بپـذیـر أیـن جکـامه ز فقیـــر بیـنـوائى

نظـرى بـحــال زرام کـه ز پـا فتاده ام من

سـر خـوان تـو نشستم که خـورم از آن غذائى

نـه منـم ز خوان جودت متنعّـم ونـمک خـوار

هـمه ریـزه خوار خوانت ز زمیـنـى وسـمـائى

منم آن حقیـر ، (کـاشا نـى) دلشکـستهء تـو

کـه بـه سفـره نوالـت شــده ام پى گـدائى

ز تو سرخوش است (عباس) که دهى بطبع او پاس

بـمدیـح ذات پاکـت کـه موفقش نـمائى

بـودش کـلام مـوزون همگى چو دُرّ مکنون

زثناى آل عصمت (علیهم السلام) چه کند سخن سرائى

چو بکـف گـرفت خامه بنویسد این چکـامه

ز سـروش غیـب آمـد سخنـان مـرحبائى

http://alkashani.ir/newpages/page3.aspx?lang=Fa

در ثواب ذکر تهلیل

 در ثواب ذکر تهلیل

 آنچه از فحواى کلام بزرگان درک مى ‏شود این است که ذکرى بالاتر از ذکر "لا اله الَّا الله" نیست و مضمون بسیارى از احادیث این نظر را تأیید مى‏ کند. در اینجا به چند حدیث از ائمّه معصومین‏ علیهم السلام اکتفا مى‏ نماید:


 ابو سعید خدرى از رسول خداصلى الله علیه وآله روایت کند که فرمود:


 "ذات اقدس الهى به حضرت موسى ‏بن عمران فرمود: اى موسى چنانچه هفت طبقه آسمانها با ساکنین آنها و مجموع زمین هاى هفتگانه را در نزد من در کفه ‏اى بگذارند و کلمه شریفه "لا اله الَّا الله" را در کفه دیگر؛ براستى که کفه "لا اله الَّا الله" ترجیح خواهد داشت".


 یعنى قوام عالم وجود به توحید برمى گردد و آن علّت زمین و آسمانست که اگر علّت کنار رود معلول وجود خارجى ندارد.

 

جابربن عبداللَّه گوید:


 پیامبر خدا صلى الله علیه وآله فرمود: "دو چیز سبب دو چیز دیگر مى‏ گردد، مردن با شهادت به یگانگى حضرت پروردگار سبب دخول در بهشت است و مردن با شرک سبب ورود در جهنّم خواهد بود".


 جابر جُعفى از امام باقرعلیه السلام نقل مى ‏کند که فرمود:


 "کلمه "لا اله الَّا الله" را به مردگان خود تلقین نمایید چون باعث آمرزش گناهان آنهاست. عرض کردم: "قربانت گردم گفتن آن در هنگام سلامتى چگونه باشد؟" سه مرتبه فرمود: "بیشتر گناهان را منهدم مى‏ نماید چه این کلمه مایه انس براى بنده مؤمن است در زندگى و مرگ و حشر او" و رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود جبرئیل به من گفت: کاش مى‏ دیدى دو گروهى که وارد صحنه قیامت مى‏ شوند، گروهى معتقدان به توحید که محشور مى‏ شوند با روى‏ هاى درخشان و زمزمه "لا اله الَّا الله" و "الله أکبر" را بر لب دارند و گروهى دیگر مشرکانند که محشور مى‏ شوند با روهاى سیاه ، شیون‏ کنان و واحسرتا گویان و گویند واى بر ما که تباه و هلاک گردیدیم".


 جابربن یزید جُعفى از امام باقرعلیه السلام نقل مى‏ کند که پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود:


 "هر چیزى در جهان همتا و نظیرى دارد مگر سه چیز؛ اول ذات حضرت احدیّت که او را نظیرى نیست. دوم کلمه شریفه "لا اله الَّا الله" که هم‏ وزن و شبیهى ندارد. سوم قطره اشکى که از خوف خدا بر چهره‏ اى جارى شود که براى آن هم‏ وزنى نتوانى یافت و هیچ خوارى و ناراحتى بر آن چهره نخواهد رسید".


 عبید بن زراره گوید:


 امام جعفر صادق‏ علیه السلام فرمود: "لا اله الَّا الله" بهاى بهشت است".


 هشام‏ بن سالم و ابوایّوب از قول امام صادق‏ علیه السلام چنین نقل مى‏ نمایند که:


 "هر آنکس صد مرتبه "لا اله الَّا الله" را بگوید عبادت او در آن روز از همه برتر است مگر آنکس که زیاده بر این گفته باشد".