عبد عاصي : از امروز در وبلاگ بخشي را افتتاح كرديم با عنوان : " اصل الهي وحدت الوجود"

 ادعاي جاهلانه ي مخالفين توحيد و اصل وحدت بر اين است كه مباني اين طريقه ي مباركه از اسلام نيست و يوناني است ! واقعاً انسان كه هيچ حيوانات هم هيچ نباتات هم هيچ بلكه جمادات از اين اباطيل به خنده مي آيند . خوب وقتي سطح دانش و بينش پايين باشد افق هاي پايين هم رويت مي شوند . اصل الهي " وحدت الوجود " با پيشينه اي به قدمت خود " الله " برگرفته از آيات و روايات شيعي است كه بزرگان و اعاظم مذهب حقه ي شيعه ي اثني عشري (رضوان الله عليهم ) با مجاهدتها و رياضتها و ايثارهاي بسيار - كه به پيروي از اساتيد و مرشدان اول اين طريقت (عليهم السلام) داشته اند - حفظ و تبيين شده است .

وبلاگ طريق الي الله روزنه اي است به عالم وحدت در طريقت معرفت نفس كه تابحال براين سعي داشته كه مباني و اصول حقيقت اصل الهي " وحدت الوجود " را در آيات قرآن و روايات اهل البيت عليهم السلام و فرمايشات علما و صلحا و اكابر شيعه براي دوستداران علم و معرفت به تماشا بگذارد . روايات زير كه به كوشش موسسه مطالعات راهبردي علوم و معارف اسلام تهيه شده بخش اول از اين استنادات مي باشد .

دوستان ! مومنين و مومنات ! محبين مرتضي علي ! ما ناگزيريم از حيات باطني و معنوي در همين دنياي ناسوتي . پس بايد به سمت " اصل وحدت " كه هدف اصلي خلقت نشاتين است حركت كنيم . حالا مخالفين خودشان را بكشند . ما ناگزير از حركت به سمت " الله " و " وحدت " هستيم . " توحيد " و " وحدت " ما يكي است و ما معتقديم كه در حقيقت جز " الله " وجود و موجود نيست .

   

 

۱ . مَنْفِيٌّ عَنْهُ الْأَقْطَارُ مُبَعَّدٌ عَنْهُ‏ الْحُدُود

هيچ گونه مرز و حدّي در مورد او حتي قابل تصور نيست.

۲ . كُلَّ مَحْدُودٍ مُتَنَاهٍ إِلَى حَدٍّ فَهُوَ غَيْرُ مَحْدُودٍ وَ لَا مُتَزَايِدٍ وَ لَا مُتَجَزٍّ وَ لَا مُتَوَهَّمٍ

هر محدودي، بالاخره در جايي تمام مي‌شود، اما او نامحدود است، نه كم مي‌شود نه زياد مي‌شود نه تقسيم مي‌شود و نه حتي در لحاظ‌هاي ذهني حد و مرزي دارد.

۳ . غَيْرُ مَوْصُوفٍ بِحَدٍّ مُسَمًّى؛ لَمْ يَتَنَاهَ إِلَى غَايَةٍ إِلَّا كَانَتْ غَيْرَهُ لَايَزِلُّ مَنْ فَهِمَ هَذَا الْحُكْمَ أَبَداً وَ هُوَ التَّوْحِيدُ الْخَالِصُ

هر گونه حد و مرزي كه قابل تصور باشد در مورد او قابل تصور نيست

اگر قرار باشد موقعيت خاصي داشته باشد بايد در غير آن موقعيت، غير او موجود باشد در حاليكه او نامحدود است؛ هر كه اين مطلب را بفهمد هيچگاه در معرفت انحراف پيدا نمي‌كند و اين همان توحيد ناب است.

۴ . لَا يُقَالُ لَهُ حَدٌّ وَ لَا نِهَايَةٌ وَ لَا انْقِطَاعٌ وَ لَا غَايَةٌ وَ لَا أَنَّ الْأَشْيَاءَ تَحْوِيهِ فَتُقِلَّهُ أَوْ تُهْوِيَهُ‏ أَوْ أَنَّ شَيْئاً يَحْمِلُهُ فَيُمِيلَهُ أَوْ يُعَدِّلَهُ وَ لَيْسَ فِي الْأَشْيَاءِ بِوَالِجٍ‏ وَ لَا عَنْهَا بِخَارِج

اصلا در مورد او نمي‌توان تصور حد و انتها و تمام شدن و به‌آخر رسيدن را كرد؛ او درون هيچ‌كدام از اشياء نيست تا به اندازه آن دربيايد يا روي اشياء سوار نشده است تا در جهت خاصي حركت كند؛ او در اشياء داخل نشده است و از آنها نيز خارج نيست.

۵ . وَ لَمْ يَكُنْ لَنَا بُدٌّ مِنْ إِثْبَاتِ مَا لَا نِهَايَةَ لَهُ مَعْلُوماً مَعْقُولًا أَبَدِيّاً سَرْمَدِيّاً فَقَدْ ثَبَتَ فِي عُقُولِنَا أَنَّ مَا لَا يَتَنَاهَى هُوَ الْقَدِيمُ الْأَزَلِي

عقل ما با ديدن مخلوقاتِ محدود، ما را وادار مي‌كند خالقي بي‌نهايت اما قابل ادراك را قبول كنيم كه موجودي ابدي و دائمي است و عقل ما بما مي‌گويد: فقط موجود بي‌نهايت است كه مي‌تواند آن خداي ازلي و ابدي باشد.

۶ . فَسُبْحَانَكَ مَلَأْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ بَايَنْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَأَنْتَ الَّذِي لَا يَفْقِدُكَ شَيْ‏ء

خدايا تو كه از هر عيب و نقصي منزّهي، از سويي وجود تمام مخلوقات را پّر كرده‌اي و از سوي ديگر با تمام مخلوقات متفاوتي؛ فقط تو هستي كه هيچ موجودي تو را گم نمي‌كند و از خود جدا نمي‌بيند

۷ . الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه

تمام ستايش‌ها متعلق به خدايي است كه بوسيلة خلق كردنش، خود را به مخلوقاتش نشان داد.

۸ . هو فِي الْأَشْيَاءِ كُلِّهَا غَيْرُ مُتَمَازِجٍ بِهَا وَ لَا بَائِنٌ مِنْهَا، مُتَجَلٍّ لَا بِاسْتِهْلَالِ رُؤْيَةٍ نَاءٍ لَا بِمَسَافَةٍ قَرِيبٌ لَا بِمُدَانَاة

او در تمام موجودات است اما نه به‌صورت تركيب‌شده با آنها، و نه‌به‌صورت جداشدة از آنها، او در همه موجودات ظهور و تجلي دارد اما نه‌به‌صورت ديده‌شدن با چشم؛ او از همه موجودات دور است اما نه‌به‌صورت مسافت و مقدار و به همه موجودات نزديك است اما نه‌به‌صورت چسبيدن.

۹ . دَاخِلٌ فِي الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ‏ءٍ فِي شَيْ‏ءٍ دَاخِلٍ وَ خَارِجٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ لَا كَشَيْ‏ءٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ خَارِج

او در تمام موجودات است اما نه مانند داخل شدن اشياء در يكديگر؛ از سوي ديگر، او خارج از تمام اشياء است اما نه مانند جدا بودن اشياء از يكديگر

۱۰ . أَحَدِيُّ الْمَعْنَى يَعْنِي بِهِ أَنَّهُ لَا يَنْقَسِمُ فِي وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْم

آنچه در مورد خداوند قابل بيان است اين است كه او وجودي خالص، يكپارچه و نامحدود دارد كه هيچ‌گونه حد و مرزي حتي در تصور، در او راه ندارد.

۱۱ . قدْ كَانَ وَ لَا خَلْقَ وَ هُوَ كَمَا كَان

ذات او قبل از تمام مخلوقات، وجود داشت و هيچ مخلوقي با او همراه نبود و الان نيز وجود دارد و هيچ مخلوقي با او همراه نيست.

۱۲ . حَدَّ الْأَشْيَاءَ كُلَّهَا عِنْدَ خَلْقِه

مقصود از «خلق كردن» اين است كه خداوند براي موجودات، حد و مرز تعيين فرمود.

۱۳ . عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه‌السلام: أَنَّهُ قَالَ أَيَّ شَيْ‏ءٍ اللَّهُ أَكْبَرُ فَقُلْتُ اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَالَ وَ كَانَ ثَمَّ شَيْ‏ءٌ سِوَاهُ‏ فَيَكُونَ أَكْبَرَ مِنْهُ؟! قُلْتُ وَ مَا هُوَ فَقَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف

حضرت صادق عليه‌السلام از راوي در مورد معني «الله اكبر» پرسيدند، راوي پاسخ داد: يعني خدا از هر چيزي بزرگتر است! حضرت فرمود: مگر در برابر خدا چيزي هم مطرح است تا قابل مقايسه باشد و خدا از آن بزرگتر باشد؟! راوي سوال كرد: پس چه معنايي دارد؟ حضرت فرمود: الله اكبر يعني خدا برتر از اين است كه قابل تصور و تبيين باشد.

۱۴ . قَالَ لَهُ السَّائِلُ فَلَهُ إِنِّيَّةٌ وَ مَائِيَّةٌ قَالَ نَعَمْ لَا يُثْبَتُ الشَّيْ‏ءُ إِلَّا بِإِنِّيَّةٍ وَ مَائِيَّةٍ

آيا در مورد خداوند بايد نسبت به بودن و چه بودنش فكر كنيم؟

آري؛ هر چيزي داراي وجود و چيستي است و فقط خداوند است كه چگونگي وجودي ندارد.

۱۵ . مَا هُوَ قَالَ شَيْ‏ءٌ بِخِلَافِ الْأَشْيَاءِ ارْجِعْ بِقَوْلِي إِلَى إِثْبَاتِ مَعْنًى وَ أَنَّهُ شَيْ‏ءٌ بِحَقِيقَةِ الشَّيْئِيَّةِ غَيْرَ أَنَّهُ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَةٌ

خدا چيست؟ خدا يك موجود است؛ اما منظور از «موجود»، فقط اصل وجود داشتن است نه حالت و كيفيت و حد و قالب وجود داشتن.

۱۶ . مَعْرِفَتُهُ تَوْحِيدُهُ وَ تَوْحِيدُهُ تَمْيِيزُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ حُكْمُ التَّمْيِيزِ بَيْنُونَةُ صِفَةٍ لَا بَيْنُونَةُ عُزْلَة

شناخت خداوند به درك يگانگي اوست و درك يگانگي او به درك چگونگي تفاوت او با مخلوقاتش است و در اين چگونگيِ تفاوت بايد بر تفاوت خصوصيات او با مخلوقاتش توجه كرد نه اينكه از اصل وجود او را متفاوت با مخلوقاتش دانست و او را از موجودات جدا كرد.

۱۷ . إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ وَ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ غَيْرُهُ وَ كَذَلِكَ هُوَ الْيَوْمَ وَ كَذَلِكَ لَا يَزَالُ أَبَدا

خداوند وجود داشت و هيچ چيزي جز او نبود و امروز نيز همينطور است و تا ابد نيز همين‌گونه خواهد بود.

۱۸ . لَا يَخْلُو مِنْهُ مَكَانٌ وَ لَا يَشْغَلُ بِهِ مَكَانٌ قَرِيبٌ فِي بُعْدِهِ بَعِيدٌ فِي قُرْبِه

هيچ جايي نيست كه خدا در آن نباشد؛ همچنين هيچ جايي توانايي ندارد خدا را در خود جا دهد؛ در عين اينكه نزديك است دور است و در عين اينكه دور است نزديك است.

۱۹ . سَبَقَ فِي الْعُلُوِّ فَلَا شَيْ‏ءَ أَعْلَى مِنْهُ وَ قَرُبَ فِي‏الدُّنُوِّ فَلَا شَيْ‏ءَ أَقْرَبُ مِنْهُ فَلَا اسْتِعْلَاؤُهُ بَاعَدَهُ عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنْ خَلْقِهِ وَ لَا قُرْبُهُ سَاوَاهُمْ فِي الْمَكَانِ بِه

او برترين موجود قابل تصور است و از سوي ديگر نزديك‌ترين موجود قابل تصور؛ نه برتري او سبب دوري‌اش از مخلوقاتش شده است و نه نزديك بودنش سبب هم‌مكاني با آنها شده است.

۲۰ . قُلْتُ أَيُّ شَيْ‏ءٍ الظِّلَالُ قَالَ أَ لَمْ تَرَ إِذَا ظُلِّلَ فِي الشَّمْسِ شَيْ‏ءٌ وَ لَيْسَ بِشَيْ‏ء

حضرت فرموده بودند كه خداوند ارواح را قبل از اينكه به اين دنبال بيايند به‌صورت «ظلال» قرار داد و با آنها گفتگو كرد) از حضرت سوال كردم مقصود شما از «ظلال» چيست؟ فرمود: مانند ساية آفتاب كه نه مي‌تواني به آن «چيز» بگويي و نه مي‌تواني «هيچ‌چيز» بگويي.

 

منابع :

[1] كافي ج1 ص112

[۲] علل الشرايع ج1 ص119

[۳] كافي ج1 ص113

[۴] نهج‌البلاغه صبحي صالح ص274

[۵] بحارالانوار ج90 ص91

[۶] بحارالانوار، ج25 ص28

[۷] نهج‌البلاغه صبحي‌صالح، ص155

[۸] توحيد صدوق، ص45

[۹] محاسن برقي، ج1 ص240

[۱۰] محاسن ج1 ص241

[۱۱] كافي ج1 ص85

[۱۲] كافي ج1 ص80

[۱۳] احتجاج، 299

[۱۴] توحيد صدوق، ص141

[۱۵] اصول كافي، ج1 ص125

[۱۶] نهج‌البلاغه، خطبه 49

[۱۷] بصائرالدرجات، ج1 ص81

[۱۸] توحيد صدوق، ص83

[۱۹] احتجاج ج2 ص407

[۲۰] كافي ج1 ص134